سلام خوبيد
به نظر من عشق فقط مخصوص ذات اقدس خداست وعشق هاي زميني رو نمي شه عشق گفت فقط يه جور وابستگي هست اميدوارم قلب تان سر شار از عشق يگانه عاشق هستي باشه به اميد فرداهاي زيبا براي تمام ساكنانه اين كره خاكي
پر پرواز ندارم اما دلي دارم و حسرت درناها ؛
و به هنگامي که مرغان مهاجر در درياچه ماهتاب پارو مي کشند ،
خوشا رها کردن و رفتن ؛
خوابي ديگر به مردابي ديگر !
خوشا ماندابي ديگر به ساحلي ديگر ، به دريايي ديگر !
خوشا پر کشيدن ، خوشا رهايي ، خوشا اگر نه رها زيستن ، مردن به رهايي !
آه ، اين پرنده در اين قفس تنگ نمي خواند ...
دوستم داشته باش ... بادها دلتنگند ... دستها بيهوده ... چشم ها بي رنگند ... دوستم داشته باش
شهر ها مي سوزند ... برگها مي ريزند ... يادها مي گندند ... دوستم داشته باش
باز شو تا پرواز ... سبز باش از آواز...آشتي كن با رنگ ... عشق بازي با ساز... دوستم داشته باش
عطرها در راهند ... دوستت دارم ها ... آه ... چه كوتاه ... دوستت خواهم داشت
بيشتر از باران ... گرم تر از لبخند ... داغ چون تابستان ... دوستت خواهم داشت
شادتر خواهم شد ... ناب تر روشن تر... بارور خواهم شد... دوستم داشته باش
برگ را باور كن ... آفتابي تر شو ... باد را از بر كن ... دوستم داشته باش
« باکي نبود و هراسي که عشق آنچنان بيم از من درربوده بود که تو گويي همه ناممکن را ممکن بودم و به هر کوره راهي مؤمن ... . ثانيه ها هم آغوش من در گذشتند و ... » شبي ديگر و خاکسترينه اي ديگر ؛ با نگاهت دمي باش که خاکسترهايش بر باد مي دهد ...سپاس .
سلام سحر جان.
سلام مهربون ؛ با اجازت لينکتو به خاکسترينه اضافه کردم ... بهاري باشي .
سلام عزيزم
عشق مربوط به زمان يا سن و سال خاصي نيست عشق براي همه در هر حالي هست
شاد وپيروز و عاشق باشي
عشق از نگاه تو مي جوشد
شعر از كلام من
عشق از كدام پنجره زيباست
شعر از كدام حنجره ؟
اين كوچه نام تو را دارد
اين تكدرخت
از عطر تو لبريز است
با روح تو همزاد است
در ابتداي كوچه
نام كيست كه مي سوزد؟
در انتهاي كوچه
گام كيست كه مي لرزد؟
زيباترين تماشاست ...
وقتي
شبانه
بادها
از شش جهت به سوي تو مي آيند
و از شکوهمندي ياس انگيزش
پرواز شامگاهي درناها را
پنداري يکسر به سوي ماه است ...
زنگار خورده باشد و بي حاصل هرچند ؛
آن چنگ تيز پاسخ احساس
در قعر جان تو ؛
پرواز شامگاهي درناها
و بازگشت بادها
در گور خاطر تو ؛
غباري از سنگي مي روبد ،
چيز نهفته اي مي آموزد :
چيزي که اي بسا مي دانسته اي ؛
چيزي که بي گمان به زمان هاي دور دست مي دانسته اي ...
سلام سحر خانم گل، قدم مبارك شما را به دهكده عاشقان را گرامي مي دارم.
عشق گوهري است گرانبها اگر با عفت و پاكي همراه باشد.
قربانت فرهاد
تو را من چشم در راهم
تو را من چشم در راهم شباهنگام كه ميگيرند در شاخ تلاجن سايه سياه رنگ سياهي وزان دلخستگانت راست اندوهي فراهم تو را من چشم در راهم شباهنگام در آن دم كه بر جاده دره ها چون مرده مان خفتگانند در آن نوبت كه بندد دست نيلوفر به پاي سرو كوهي دام گرم ياد آوري يا نه من از يادت نمي كاهم تو را من چشم در راهم
تو را من چشم در راهم شباهنگام
كه ميگيرند در شاخ تلاجن سايه سياه رنگ سياهي
وزان دلخستگانت راست اندوهي فراهم
شباهنگام در آن دم كه بر جاده دره ها چون مرده مان خفتگانند
در آن نوبت كه بندد دست نيلوفر به پاي سرو كوهي دام
گرم ياد آوري يا نه من از يادت نمي كاهم