سفارش تبلیغ
صبا ویژن
من برگشتم - سخن عشق
[ و چون دهقانان انبار هنگام رفتن امام به شام او را دیدند ، براى وى پیاده شدند و پیشاپیش دویدند . فرمود : ] این چه کار بود که کردید ؟ [ گفتند : عادتى است که داریم و بدان امیران خود را بزرگ مى‏شماریم . فرمود : ] به خدا که امیران شما از این کار سودى نبردند ، و شما در دنیایتان خود را بدان به رنج مى‏افکنید و در آخرتتان بدبخت مى‏گردید . و چه زیانبار است رنجى که کیفر در پى آن است ، و چه سودمند است آسایشى که با آن از آتش امان است . [نهج البلاغه]
 
   
 

نویسنده:  سحر فولادی  چهارشنبه 85/4/28  ساعت 4:13 عصر .

 

سلام به همه ی دوستان خوب عزیز تر از جانم.

من واقعا شرمنده ی شما هستم که در این مدت شما را بی خبر گشذاشته بودم. گرفتاری هایی برایم پیش امد که نتوانستم به وبلاگم

سر بزنم. در این مدت دلم برای همه ی شما تنگ شده بود. دوست داشتم هر چه زودتر وبلاگم را اپ کنم ولی امکانش نبود یا اینکه 

موقعیتش فراهم نبود. در هر حهال خوشحال هستم که دوباره می توانم روی ماه شما عزیزان را ببینم.

ممکن است باز هم برای مدتی نتوانم دوباره اپ دیت کنم. از الان از حضور شما پوزش می طلبم.

 

اگر ابر های اسمان باریدنشان را فراموش کنند

 اگر خورشید درخشان درخشیدنش را فراموش کند

اگر ماه تابان تابیدنش را فراموش کند

اگر مادری حق فرزندش را فراموش کند

این را بدانید که من هرگز فراموشتان نخواهم کرد

همیشه به یادیان هستم


 
 

نظرات شما ()

موضوعات یادداشت


وبلاگ من
 

ایمیل

 
 
 

موضوعات وبلاگ
 

تعداد کل بازدید
 

تعداد بازدید امروز
 

لوگوی خودم
من برگشتم - سخن عشق  
 

لوگوی دوستان
 

دوستان

ملیحه

 

حضور و غیاب
 

اشتراک
 

آرشیو
 

طراح قالب